سلام ای صاحب عصـر و زمـانه/تـو هستی زندگانی را بهانه
اگر یار تـو باشم غـم ندارم/تـویی آب حیــاتِ جاودانه
شود خالی ز حاجی کعبه دیگر/اگر خـالِ تـو آید در میانه
شوم قربان آن خاکی که دارد/ز نقش جای پای تـو نشانه
منم آن مرغک آوارهی تـو/که میگردم پیت خـانه به خـانه
کسیکوگفت دیدارتمحال است/بودفکرش ضعیف واحمقانه
هزاران کس تـو را دیـدار کردند/ در این عصـــرو زمـان،ناباورانه
خدا داند که در این محنت آباد/تـو را خواهم به هرروزو شبانه
مکن انـوار را از لطف محـروم/که الطاف تــو باشد بی کـرانه
:: موضوعات مرتبط:
اشعار ,
,
:: بازدید از این مطلب : 841
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1